اخبار کوتاه

نیروهای القسام، یک بولدوزر نظامی اسرائیلی از نوع D9 را در منطقه المغراقه با راکت یاسین ۱۰۵ مورد هدف قرار داده و سرنشینان آن را به قتل رساندند. رزمندگان القسام یک تانک، یک بولدوزر و یک نفربر ارتش رژیم صهیونیستی در محور خان یونس را با استفاده از راکت‌های یاسین ۱۰۵ مورد هدف قرار دادند. رزمندگان کتائب القسام ابتدا یک بمب را در منزلی در شرق خان یونس که نظامیان اشغالگر اسرائیلی در داخل آن پناه گرفته بودند، منفجر کردند سپس این خانه را با راکت TBG مورد هدف قرار دادند که در این عملیات نیروهای اشغالگر کشته و زخمی شدند. سرایا القدس اعلام کرد مجاهدان این گروه، با ۷ نظامی اشغالگر اسرائیلی در محله شجاعیه در شرق غزه با اسلحه تیربار وارد درگیری شدیدی شدند و همه این نیروها را به قتل رسانده یا زخمی کردند. وزارت بهداشت فلسطین در نوار غزه اعلام کرد بیمارستان معمداننی در غزه به سبب ادامه حملات دشمن صهیونیستی، محاصره و بازداشت تعدادی از کادر پزشکی و درمانی، مجروحان و آوارگان از خدمت خارج شده است.

«حاج شعبان» راه را پیدا کرده بود

  • کد خبر : 9807
  • 16 تیر 1396 - 12:53
«حاج شعبان» راه را پیدا کرده بود

در مسائل سیاسی، انتخابات و… گویی که یک چراغ روشنی دستش بود تا راه را به بقیه نشان بدهد. همیشه هم می گفت که باید در کنار ولایت بمانیم و همراه ولایت باشیم تا خیالمان از هر جهتی راحت باشد.  سردار رشید سپاه اسلام، رزمنده جبهه های «جهاد اصغر» و «جهاد اکبر»، حاج «شعبان نصیری»، […]

در مسائل سیاسی، انتخابات و… گویی که یک چراغ روشنی دستش بود تا راه را به بقیه نشان بدهد. همیشه هم می گفت که باید در کنار ولایت بمانیم و همراه ولایت باشیم تا خیالمان از هر جهتی راحت باشد.

 سردار رشید سپاه اسلام، رزمنده جبهه های «جهاد اصغر» و «جهاد اکبر»، حاج «شعبان نصیری»، پس از نزدیک به ۳۸ سال مجاهدت و جهاد در میادین دفاع از «حریم اسلام ناب محمدی(صلوات الله علیه و آله)، سرانجام ۵ خردادماه گذشته به یاران شهیدش پیوست.

سردار «حاج شعبان نصیری» که از یادگارانِ ۸ سال دفاع مقدس بود و سابقه حضور طولانی در «سوریه» به منظور دفاع از «حرمِ بانوی مقاومت، حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» را در کارنامه خود داشت، ۵ خرداد مصادف با شبِ اول «رمضان المبارک»، در جبهه «عراق» و طی عملیات آزادسازی «موصل» از اشغالِ «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی» بال در بال ملائک گشود. در آستانه چهلمین روز شهادت این سردار خستگی ناپذیر، گفتگوی کوتاهی با یکی از همرزمان و دوستان قدیمی اش انجام دادیم که در ادامه می خوانید؛

*برای شروع از نحوه آشنایی تان با شهید نصیری بگویید…

من از اوایل سال ۵۹ در کرج با حاج شعبان آشنا شدم. حاج شعبان از ابتدا همه دغدغه اش بحث جوانان و نوجوانان بود. حتی در مسئولیت های مختلفی که ارتباط چندانی با این موضوع نداشت هم وقت و توجهی را برای امورات مربوط به جوانان اختصاص می داد. وقتی با ایشان آشنا شدم در انجمن اسلامی دبیرستان فارابی مشغول بودیم و مجموعه ای داشتیم با عنوان اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان کرج که با ایشان در حوزه بحث سپاه و بسیج دانش آموزی فعالیت می کردیم. در بحث اعزام به جبهه و مسائلی که بعد از جنگ برای ما پیش می آمد ایشان همچنان فعالیت زیادی داشتند. بخصوص درباره مسائل اعتقادی جوانان و در روزهایی که جریان های مختلفی برای تاثیر در افکار جوانان و به انحراف کشاندن آن فعالیت داشتند؛ در بحث روشنگری جوانان درباره آرمان ها و ارزش های انقلابی خیلی تلاش داشتند؛ بخصوص در معرفی حضرت امام و خواص انقلاب که موجب پیروزی آن شدند، تلاش زیادی می کردند.

حاج رضا دهقان در کنار شهید حاج شعبان نصیری

حاج شعبان توجه ویژه و خاصی به این موضوعات داشت و بخصوص در حوزه جوانان و اعتقادش این بود که این جوانان اساس انقلاب را تشکیل داده اند و خودشان هم باید آن را به پیش ببرند. این از اعتقادات ایشان بود و همیشه هم توجه جدی به جوانان و نوجوانان داشتند.

*در زمان جنگ با هم بودید؟

توفیق من از لحاظ کار کردن با ایشان کم بود. در مقاطعی برای اعزام دانش آموزان دبیرستانی به جنگ همکاری داشتیم چون آقای نصیری بعد از لشگر ۲۷ که به ۹ بدر آمدند، از هم جدا شدیم ولی ارتباطات خودمان را در حوزه جنگ حفظ کردیم. ایشان ضمن اینکه توجه به مسائل دفاعی و آموزش نظامی داشت، همیشه تاکید می کرد در حوزه مسائل اعتقادی و فرهنگی خیلی کار کنیم. زمانی که در تبلیغات لشگر بودم از من درباره برنامه ها سئوال می کرد و وقتی برایش تشریح می کردم؛ روی انتخاب روحانیون تاکید داشت که از افرادی استفاده کنیم که خیلی جدی بتوانند روی بچه ها کار کنند و از نظر عملی هم با بچه ها همراه بشوند؛ مثلا به عملیات ها بیایند و در رزم شب ها شرکت کنند.

تعامل و گفتگوی حاج شعبان نصیری با خواهر زاده اش پارسا دادالهی

حتی در معرفی شخصیت های روحانی و معروف یا شخصیت هایی که می توانستند در زمینه نویسندگی فعالیت کنند هم دریغ نمی کرد و ایجاد این ارتباط ها واقعا هم بسیار موثر بود. یکی از این افراد آقای سعید آملی بودند که به لشگر آمدند و در آنجا انتشار نشریات فرهنگی در حوزه جبهه و جنگ را با ایشان شروع کردیم.

با اینکه فرسنگ ها با هم فاصله داشتیم اما رصد می کرد و وضعیت را بررسی می کرد تا ببیند چگونه می تواند ما را کمک کند.

*آخرین دیدارتان چقدر قبل از شهادت بود؟

آخرین تماس  دیدارمان ۲ هفته قبل از شهادت و در نشست فرماندهان لشگر ۱۰ سید الشهدا علیه السلام بود. در آن مراسم شرک کردند و با دوستان عکس یادگاری گرفتند. خیلی عجیب بود که با تک تک بچه ها حال و احوال  کرد و همه یک حس خاصی نسبت به ایشان پیدا کردند که نور بالا می زند؛ چون زمینه رفتن به جهاد در سوریه را داشت، گمان شهادت برای ایشان بعید نبود. هر چند که گفته بود من عملی در پیش دارم و به سوریه نمی روم اما گویا رفته بود تا شبی که سحر از طریق تلفن از شهادتشان مطلع شدم.

*مهمترین ویژگی اخلاقی سردار شعبانی از نظر شما چه بود

آقا شعبان ویژگی های منحصر به فردی داشت. انسان بسیار با توکلی بود. یعنی بچه های جنگ بوددن اما ایشون استثنا بود. بسیار صبور بود و در اعتقاداتش پایدار بود یعنی اصلا در این سی و چند سال، هیچ تردیدی در مسیر راهش ندیدم. در مسائل سیاسی، انتخابات و… گویی که یک چراغ روشنی دستش بود تا راه را به بقیه نشان بدهد. همیشه هم می گفت که باید در کنار ولایت بمانیم و همراه ولایت باشیم تا خیالمان از هر جهتی راحت باشد. آقا شعبان در این مدت این چراغ راهنما را به دست داشت. راه را پیدا کرده بود و دیگران را هم راهنمایی می کرد. صبوری و پشتکار ایشان و خستگی ناپذیری اش زبانزد بود. بعد از جنگ و بعد از بازنشستگی کارها و فعالیت هایش را بی کم و کاست ادامه داد و شب و روز نمی شناخت و برای همه ما الگو بود. یاد ندارم که آقا شعبان به مسافرت و تفریح خانوادگی رفته باشد.

ما رفت و آمدهای خانوادگی داشتیم و چون فرزندانمان هم سن و سال بودند در زمینه مسائل تربیتی مشورت های زیادی با هم داشتیم و درباره ازدواجشان و نوه هایمان حرف می زدیم و بحث می کردیم. احوال نوه هایم را می پرسید و به رُخَم می کشید که من یک نوه جلوتر هستم.

پسرم وقتی خبر شهادت حاج شعبان را شنید، بسیار منقلب شد. ارتباطی که با بچه های من گرفته بود مثل فرزندان خودش بود. یک یادگاری از خودش به جا گذاشته که به ایشان عمو شعبان می گفتند و برایشان الگو بودند.

دغدغه اصلی اش مسائل تربیتی و اعتقادی بود. پسرم محمد که به قم رفت وطلبه شد، تردید ندارم که آقا شعبان در تصمیم او موثر بود. تردیدی ندارم که پسر دیگرم مجتبی در دوران دبیرستان کنار آقا شعبان در کنگره شهدا کار می کرد، راه و مسیرش را از او گرفته است که امروز توانسته افتخاری برایمان باشد.

نوه شهید نصیری

*گویا سردار نصیری حس و حال شهادت را از زمان جنگ حفظ کرده است.

وقتی اصرار می کردیم که ما را هم به سوریه ببرد، آقا شعبان می گفت تو باید زبان بخوانی تا بتوانی به سوریه بیایی! مشتاقانه دنبال شهادت بود. می گفتیم آن قدر اصرار دارد که آخرش هم این افتخار را برای خودش کسب می کند. هر مسیری که به سخت ترین کارها منتهی می شد را انتخاب می کرد تا به شهادت برسد. اگر در تهران هم برای او اتفاقی می افتاد جز به شهادت نبود چون صبح ها که از خانه بیرون می رفت هیچ دغدغه ای جز اسلام و انقلاب نداشت.

در زندگی اش ساده ترین و باصفاترین وضعیت را داشت و خیلی جالب  است که اگر عرصه های سیاسی را ببینید، همه دوستانش به نیکی و با اخلاق از ایشان یاد می کنند. فردی صبور و دارای فکری ثابت و مستقر بود و هیچ تردیدی در او ایجاد نمی شد چون با استدلال بود. در هر بحثی برای طرف مقابلش استدلال داشت و از این جهت بی نظیر بود.

منبع:مشرق

به کانال تلگرامی ما بپیوندید

ما را در اینستاگرام دنبال کنید

لینک کوتاه : https://akhbarjahadi.ir/?p=9807

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.